تقلا براي چه

را زندگي كن

تقلا براي چه

۴ بازديد

دانلود آهنگ سلام به پيري از داريوش در اتاق با شتاب باز شد، مريم به اتاق وارد شد، پشت سرش زينب خانوم بود كه سعي ميكرد مريمو ساكت كنه، مريم دست زينب خانومو كنار زد، جعبه ي تو دستشو به سمتم گرفتو گفت: آريا، خيلي ممنون ازكه برام لباس خريدي اما من اينو لازم ندارم. از جام تكون نخوردم، با اخم هميشگيم فقط نگاهش كردم، ازين كه حركتي نكردم، جرئت پيدا كردو جلوتر اومد، جعبه رو گذاشت كنار دستم خواست عقبگرد كنه ، نيم خيز شدمو مچشو گرفتم: كجا خانوم؟ مثل اينكه يه حرفايي ميخواستي بهم بزني. اخمهاشو تو هم كشيد: آقا مثل اينكه گوشات مشكل داره،حرفامو كه زدم، دوباره ميگم من نيازي به لباس ندارم. انگشتامو به دور مچش محكم تر فشار دادم: نيازتو من مشخص ميكنم، منم ميگم تو براي مهموني به اين لباس نياز داري. سعي كرد دستشو از دستم بيرون بكشه: من اين لباسو نميپوشم، اونم بين اون همه نامحرم آقاي مثلا با غيرت. حرفاش تلخ و برنده بود. دستشو كشيدم، اونقدر محكم كه نيم تنه اش روي تخت قرار گرفت: مثل اينكه زبون آدميزاد حاليت نميشه، وقتي من ميگم بايد اينو بپوشي بايد بگي چشم. نگاهي به زينب خانوم كه در آستانه ي در ايستاده بود انداختمو گفتم: شما بفرماييد به بقيه كارها برسيد. نا مطمئن و نگران سري تكون دادو از اتاق خارج شد، به مريمو تقلاش براي بيرون آوردن دستش نگاه كردم، دستشو رها كردم، ديدم كه با دست ديگش يكم دستشو ماساژ داد. رو به من چند قدم به عقب برداشت، نزديك در حايل ايستاد. با خشم به جعبه ي روي تخت اشاره كردمو گفتم: لباستو يادت رفت. با چشمهاي درشتش بهم نگاه كرد، عصبانيتو ميتونستم تو چشماش به وضوح ببينم، اما كنار عصبانيت يه چيز ديگه اي ميديدم كه از تفسيرش عاجز موندم. با دست نشونش داد، نفسشو بيرون فرستاد: منم به عمد جا گذاشتمش، خودم لباس دارم، نيازي به لطف شما ندارم. يه قدم ديگه به عقب برداشت، از روي تخت بلند شدم، با چند گام خودمو بهش رسوندم، بازوشو كشيدمو زير گوشش غريدم: جرئت داري يه بار ديگه بگو.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.