خواستم از دلش در بيارم

۳ بازديد

دانلود آهنگ ساقي از فتانه مجسم كردم، خيال بافتم از نوازش كردنش، از ميون بازوم فشردنش، از كنارم بودنش و كم كم به خواب فرورفتم. مريم غلتي زدمو دوباره چشمامو بستم، تلاشم بي فايده موند، خواب ازم فراري شده بود. باز هم فكر كردم به آريا، به تماس بي ثمرم با آريا، لعنت به من كه بهش زنگ زدم، لعنت به من كه واستم از دلش در بيارمخ اما نتيجش چي شد؟ فقط دو كلمه گفتم و خداحافظي كردم، نتونستم حرف دلمو بهش بگم، نتونستم بهش بگم كه چقدر دلتنگشم. پتو رو توي مشتم فشردم. بعد از تماس داشتم ديوونه ميشدم، تنهايي به سرم زده بود و مثل خوره مغزمو ميخورد. جاروبرقي رو برداشتم و سالنو جارو زدم، روي تموم وسايل دستمال كشيدم، كف سراميكي سالنو تي كشيدم، وقتي خسته شدم، وقتي كمرم از شدت خستگي به درد افتاد، به اتاقم رفتمو توي بسترم خوابيدم. و اين خواب زود هنگام، خواب رو در اين ساعات صبح از چشمام فراري كرده بود. به ساعت روي پاتختي نگاه كردم، نزديك اذان صبح بود. نيم خيز شدم و نگاهم خيره شد به در باز بين اتاقامون. به ياد نمياوردم كه من اين درو باز گذاشته باشم. همزمان با حدسي كه زدم، تبسمي صورتمو پوشوند. هيجان زده از جا پريدم، انگشت كوچيك پام به پايه ي تخت گير كرد ولي هيچ چيز مانعم نشد تا خودمو به اتاقش نرسونم. با ديدنش خوشي به وجودم سرازير شد، حالا ميفهميدم چقدر بهش وابسته شدم. دلم گرم شد از اومدنش، قلبم به بازي افتاد براي بودنش. توي تاريكي ايستاده بودم و رصد ميكردم چهره ي مردونشو. صداي خش گرفتش لرزه اي به بدنم انداخت: بهتر نيست به جاي اينكه از اونجا ديد بزني، نگاهي به چشماي بستش كردم، به جايي چسبيده به خودش اشاره كرد: اين جا بخوابي؟ ميدون ديدت بيشتر ميشه.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.