قهوه جوش

را زندگي كن

قهوه جوش

۲ بازديد

دانلود آهنگ كوه از فتانه مهگل ذوق زده، پاستيلا رو توي ظرفهاي كوچيك اسباب بازيش ريخت و جلوي عروسكش گذاشت: بفرمايين. تبسمي بهش زدم و بلند شدم، كنار مهبد ايستادم: مهبد جان، اينم سهم شما از پاستيلا. چشم از تبلتش نگرفت، ظرفو ازم گرفت و به بازيش ادامه داد. به بچه ها عادت كرده بودم، دوري ازشون برام سخت شده بود، حتي اگه يه هفته باشه. نگاهي به راه پله ها انداختم، آريا چرا پايين نميومد؟ يعني ناراحت شده از حرفام؟ دلخوريش برام اهميتي داشت؟ ته دلم به جواب مثبت ميرسيدم. تند رفته بودم؟ بايد ملايم تر رفتار ميكردم؟ غرور بند زدم پاسخ داد نه حقش بود. دوباره به آشپزخونه برگشتم، قهوه رو توي قهوه جوش ريختم تا آماده بشه. همون جا منتظر موندم، لبه ي شالمو به بازي گرفتم، حتما خيلي به غرورش برخورده. اگه دوباره بيفته روي دنده ي لج؟ يعني ديگه مهربوني هاي صدسال يه بارشو نمي بينم؟ دل بسته بودم به مهربوني هاي اخيرش. وقتي قهوه ها آماده شد، ريختمشون توي فنجون هاي صورتي طلايي رنگ، چيدمشون توي سيني، ظرف شكرو پر كردم، كنارشون گذاشتم. نفس عميقي كشيدم، شالمو مرتب كردم،با سيني به سالن رفتم. آرتا حاضر و آماده روي مبل نشسته بود و انگشتاش روي گوشيش حركت ميكرد. سينيو جلوش گرفتم، دست دراز كرد و يكي برداشت ، تشكري زير لب كرد و دوباره مشغول شد. صداي پاي آريا توي پله ها پيچيد، خيلي تلاش كردم تا نگاهش نكنم اما نتونستم. با ديدن چمدون كوچيكي توي دستش، دلم لرزيد. چشم گردوندم به سمت چمدون كنار سالن،دل خوش كردم حتما مال آرتاست. آريا خوشحال ميشدم اگه باربد خبر ميداد، هيچ جايي براي من نمونده، شايدم نه. ديگه به پوچي رسيده بودم. موندن يا نموندنم چه فرقي داشت وقتي كه مريم... همزمان با طي كردن آخرين پله، گوشيم به صدا درومد. شماره ي پري روي گوشي خودنمايي ميكرد، چي ميشد اگه به جاي اين مزاحما، يه ذره مريم، قدم جلو ميگذاشت؟ نفس گرفتم و جواب دادم: بله؟ چمدونمو كنار بقيه گذا

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.