اگر نه باده غم دل ز ياد ما ببرد

۵ بازديد

كليك كنيد

 

وباه مدتي به شازده كوچولو نگاه كرد و گفت: خواهش مي كنم بيا و مرا اهلي كن!
شازده كوچولو گفت: دلم مي خواهد، ولي خيلي وقت ندارم. بايد دوستاني پيدا كنم و بسيار چيزها هست كه بايد بشناسم.
روباه گفت: فقط چيزهايي را كه اهلي كني مي تواني بشناسي. آدمها ديگر وقت شناختن هيچ چيز را ندارند. همه چيزها را ساخته و آماده از فروشنده ها مي خرند. ولي چون كسي نيست كه دوست بفروشد آدمها ديگر دوستي ندارند. تو اگر دوست مي خواهي مرا اهلي كن!
شازده كوچولو گفت: چه كار بايد بكنم؟
روباه جواب داد: بايد خيلي حوصله كني. اول كمي دور از من اين جور روي علفها مي نشيني. من از زير چشم به تو نگاه مي كنم و تو هيچ نمي گويي. زبان سرچشمه سوء تفاهم هاست. اما تو هر روز كمي نزديك تر مي نشيني ...

پس شازده كوچولو روباه را اهلي كرد و چون ساعت جدايي نزديك شد، روباه گفت: آه ! ... من گريه خواهم كرد.  شازده كوچولو گفت: تقصير خودت است. من بد تو را نمي خواستم، ولي خودت خواستي اهليت كنم.
روباه گفت: درست است.
شازده كوچولو گفت: ولي تو گريه خواهي كرد.
روباه گفت: درست است.
-پس حاصلي براي تو ندارد.
-چرا دارد رنگ گندم زارها ... سپس گفت: برو دوباره گلها را ببين. اين بار خواهي فهميد كه گل خودت در جهان يكتاست. بعد براي خداحافظي پيش من برگرد تا رازي به تو هديه كنم.

شازده كوچولو رفت و دوباره گلها را ديد. به آنها گفت: شما هيچ شباهتي به گل من نداريد. شما هنوز هيچ نيستيد. كسي شما را اهلي نكرده است و شما هم كسي را اهلي نكرده ايد. روباه من هم مثل شما بود. روباهي بود شبيه صد هزار روباه ديگر. ولي من او را دوست خودم كردم و حالا او در جهان يكتاست.
گلها سخت شرمنده شدند.

شازده كوچولو باز گفت: شما زيباييد، ولي جز زيبايي هيچ نداريد. كسي براي شما نمي ميرد. البته گل مرا هم رهگذر عادي شبيه شما مي بيند. ولي او به تنهايي از همه شما سر است، چون من فقط او را آب داده ام، چون فقط او را زير حباب گذاشته ام، چون فقط براي او پناهگاه با تجير ساخته ام، چون فقط براي خاطر او كرمهايش را كشته ام( جز دو سه كرمبراي پروانه شدن) چون فقط به گله گزاري او يا به خودستايي او يا گاهي هم به قهر و سكوت او گوش داده ام. چون او گل من است.

سپس پيش روباه برگشت و گفت: خداحافظ.
روباه گفت: خداحافظ. راز من اينست و بسيار ساده است:
فقط با چشم دل مي توان خوب ديد. اصل چيزها با چشم سر پنهان است.

شازده كوچولو تكرار كرد تا در خاطرش بماند: اصل چيزها از چشم سر پنهان است.
روباه باز گفت: همان مقدار وقتي كه براي گلت صرف كرده اي باعث ارزش و اهميت گلت شده است.
شازده كوچولو تكرار كرد تا در خاطرش بماند: همان مقدار وقتي كه براي گلم صرف كرده ام.
روباه گفت: آدمها اين حقيقت را فراموش كرده اند. اما تو نبايد فراموش كني. تو مسئول هميشگي آن مي شوي كه اهليش كرده اي. تو مسئول گلت هستي ...
شازده كوچولو تكرار كرد تا در خاطرش بماند:من مسئول گلم هستم.

 

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.