مطرب عشق عجب ساز و نوايي دارد

۴ بازديد

كليك كنيد

 

پس از رسيدن يك تماس تلفني براي يك عمل جراحي اورژانسي، پزشك با عجله راهي بيمارستان شد، او پس از اينكه جواب تلفن را داد. بلافاصله لباس هايش را عوض كرد و مستقيم وارد بخش جراحي شد. او پدر پسر را ديد كه در راهرو مي رفت و مي آمد و منتظر دكتر بود.

به محض ديدن دكتر، پدر داد زد: چرا اينقدر طول كشيد تا بيايي؟
مگر نمي داني زندگي پسر من در خطر است، مگر تو احساس مسئوليت نداري؟
پزشك لبخندي زد و گفت: متأسفم، من در بيمارستان نبودم و پس از دريافت تماس تلفني هرچه سريعتر خودم را رساندم و اكنون اميدوارم شما آرام باشيد تا من بتوانم كارم را انجام دهم.
پدر با عصبانيت گفت: آرام باشم؟
اگر پسر خودت همين حالا توي همين اتاق بود آيا تو مي توانستي آرام بگيري؟ اگر پسر خودت همين حالا مي مرد چكار مي كردي؟
پزشك دوباره لبخندي زد و پاسخ داد: من جوابي را كه در كتاب مقدس انجيل گفته شده مي گويم« از خاك آمده ايم و به خاك باز مي گرديم».
شفادهنده يكي از اسمهاي خداوند است، پزشك نمي تواند عمر را افزايش دهد، برو و براي پسرت از خدا شفاعت بخواه، ما بهترين كارمان را انجام مي دهيم به لطف و منت خدا.
پدر زمزمه كرد: نصيحت كردن ديگران وقتي خودمان در شرايط آنان نيستيم آسان است.

عمل جراحي چند ساعت طول كشيد و بعد پزشك از اتاق عمل با خوشحالي بيرون آمد: خدا را شكر! سر شما نجات پيدا كرد. بدون اينكه منتظر جواب پدر شود، با عجله و در حالي كه بيمارستان را ترك مي كرد، گفت: اگر شما سؤالي داريد، از پرستار بپرسيد.

پدر با ديدن پرستاري كه چند لحظه پس از ترك پزشك ديد گفت: چرا او اين قدر متكبر است؟ نمي توانست چند دقيقه صبر كند تا من در مورد وضعيت پسرم ازش سؤال كنم؟
پرستار در حالي كه اشك از چشمانش جاري بود پاسخ داد: پسرش ديروز در يك حادثه ي رانندگي مرد. وقتي ما با او براي عمل جراحي پسر تو تماس گرفتيم، او در مراسم تدفين بود و اكنون كه او جان پسر تو را نجات داد. با عجله اينجا را ترك كرد تا مراسم خاكسپاري پسرش را به اتمام برساند.

 

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.